فلسفه حیات، در کلام امام حسن مجتبی(ع)(بخش اول)
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

بنام خدا

 

موكب باد صبا بگذشت از طرف چمن
تا چمن را پرنيانِ سبز پوشاند به تن
سبزه اندر سبزه بينى ، ارغوان در ارغوان
لاله اندر لاله بينى ، ياسمن در ياسمن
ساحت بستان ز فرّ سبزه شد باغ بهشت
دامن صحرا ز بوى نافه شد رشك ختن
نقش گل را آن چنان آراست نقّاش بهار
كز شگفتى ماندت انگشت حيرت در دهن
وه چه خوش بشكفته در گلزار زهرا نوگلى
كز طراوت گشته رويش رشك گلهاى چمن
ديده از نور جمالش روشنى يابد چو دل
بلبل از شوق وصالش در چمن نالد چو من
بلبل آن جا هر سپيده دم سرايد نغمه اى
در ثناى خسرو خوبان ، امام ممتَحن
از حريم فاطمه در نيمه ماه صيام
چهره ماه حسن تابيده با وجه حسن
ميوه بستان زهراء نور چشم مصطفى
پاره قلب علىّ بن ابى طالب ، حسن
در محيط علم و دانش آفتابى تابناك
بر سپهر حلم و بخشش كوكبى پرتو فكن
پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفى
تا براندازد لواى كفر و آشوب و فتن
[1]

آنک خورشید رقص کنان و دامن کشان گیسو می افشاند وچهار سوی جهان را عطرستان زلف خویس می سازد.

ناهد،بر نیلبک نفخه ی  الهی می دمد وکائنات را درکوهستان فطرت هستی، دعوت به «رقصی به سوی خدا» می کند.

پروین، چرخ گردونه حیات را دیگرگونه می چرخاند وانسان را صلا به خدای گونه زیستن می دهد.

زهره، ظهور نور را برگوش تاریخ می خواند وچوب گز زمان را برنیمه رمضان الکریم بر می نشاند وسرود حسن رابا احسن الوجه هنر می خواند ودل ودین را مهمان بهار می کند.

آری اکنون که ماه خدا بر نیمه راه خویش رسیده وسالکان کوی دوست جانش ساغر کش خانقا ی معانی شده واعتکاف ملائک وطوافگاه«ساکنان حرم وسر وعفاف ملکوت» است، ما هم در محضر خورشیدآسمان ولایت، امام حسن(ع) زانوی ادب برزمین می نهیم تا ازلبان خداخوان آن حقیقت محمدیه، راه ورسم منزل ها آموزیم وفطرت را شکوفا سازیم وجان را «حمام روح» گیریم وقاره های نامکشوف حیات را به تماشا نشینیم.

ازآنجا که نیمه ماه رمضان المبارک است ودر زمضان کریم، میلاد کریم اهل بیت رسول الله است سخن را از رمضان می آغازیم و از زبان خداخوان امام حسن می شنویم که:

 قالَ عليه السلام :إ نَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْمارا لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلى مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُو.[2]فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد.

پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از يكديگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمايند.

آری، ماه رمضان ماه خیزیش وجوشش ورویش است. در ماه رمضان است که سالکان کوی یار ساغربدوشان سحر خیز اند ودر سحر گاهان نجوای عاشقانه دارند وشراب حضور می نوشند ومحو جمال یار اند وچهار تکبیر بر ما سوی الله دارند واز مقام تمکین به مقام صحو بعد المحو می رسند تاریزش مهجوریت را در بهار رویش وصال جشن بگیرند وسبک بالان ساحل ها باشند.

ماه رمضان برای عارفان سالک، وبه فرموده امام حسن مجتبی(ع) چابک خیزان وسبقت گیران در سعادت، ماه می زدگی است وهنگامه آویختن از دامن یار:

مژده ای‌ مُرغ چمن! فصل بهار آمد باز      

 موسم می‌ زدن و، بوس و، کنار آمد باز

وقت پژمُردگی‌ و غمزدگی‌ آخر شد   

    روز آویختن از دامن یار آمد باز [3]

این آویختن از دامن یار در سحرگاهان رمضان، تماشایی است وشنیدنی. وقتی که سالک عارف ومخصوصا که سالک عارف به مقام جمع الجمع رسیده و در آستان هاهوت برنشسته وپشت بر اغیار وگرم تماشای یار باشد وبا زبان بی زبانی بخواند :

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ
خدایا از تو خواهم از درخشنده ترین مراتب درخشندگیت و همه مراتب آن درخشنده است
اَللّهُمَّ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِاَجَلِّهِ وَکُلُّ جَلالِکَ جَلیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ
خدایا از تو خواهم به تمام مراتب درخشندگیت خدایا از تو خواهم از باشوکت ترین مراتب
جلالت و تمام مراتب جلال تو شوکتمند است خدایا از تو خواهم به همه مراتب جلالت
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِاَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمیلٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ
خدایا از تو خواهم از زیباترین مراتب جمال تو و همه مراتب جمالت زیباست خدایا
از تو خواهم به همه مراتب جمالت.

کُلِّها اَللّهُمَّ اِنّى اَسَئَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِاَنْوَرِهِ وَکُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ
خدایا از تو خواهماز تابنده ترین مراتب روشنیت و همه مراتب آن تابنده است خدایا از تو خواهم به تمام مراتب روشنیت.

این عاشقان که در خانقا کوی یار، محراب نشینان ابروی نگار هستند ولعل لب دلدار می چشند وآیینه گردان چشم خمار  هستند، جا نشان روشن شده وفطرت شان به گل نشسته ومقام فنای بعدالفنا وصحو بعد المحو والصحو را با بقا بالله فروشسته غزل خوان وصال هستند وچرخ زنان گرد رخ جانان هستند.

در رمضان است که هوشیاران بیهوش وعاقلان مجنون ودلشد گان بی دل، درساغر چشمان یار شراب می نوشند تاخراب شوند ودر خرابستان چشم یار پا برفرق کون ومکان نهند و آنچه در وهم ناید آن شوند:

از جـمـادی مـردم و نـامـی شدم

وز نــمــا مــردم زحـیـوان سـرزدم

مــردم از حـیـوانـی و آدم شــدم

پس چه ترسم ، کی زمردن کم شدم؟

حمـله ی دیـگـر بـمـیـرم از بـشر

تـا بـر آرم از مــلائــک بــال و پــر

بـار دیـگـر از مـلک پـرّان شوم

آن چـه انـدر وهـم نــایــد آن شـــوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گــویــدم کــانــا الــیــه راجــــعـون[4]

این رجوع همان  مقام فنای ثانی است ویا می توان گفت که صحو بعدالمحو ثانی چون صحو بعدالمحو ثانی می تواند با خاکیان سخن بگویند ونوعا در مقام صحو اول سالک توان بیان سفر وحضور را ندارد واگر داشته باشد بیانش بگونه ی است که زمینیان فهم نمی کنند واز همین جا است که شطحیات به وجود می آیند .

اما سالکانی که شریعت وطریقت وحقیقت را به نوع اعتدال دارند ودر حقیقت محمدیه راسخ هستند، بیانش بیان برهانی وبلیغ وفصیح هستند و چون به مقام صدق رسیده بیانش شطح نیست وپیچیدگی های بیانی را هم ندارد لذا وقتی سفرنامه خویش را می خوانند (تا زمینیان هم از خاک برخیزند وتا خدا سفر کند) بیانش بیان بلیغ وفصیح هست واعوجاج ندارد:

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم

صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم[5]

به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا

جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا

عاشق روی توام، ای گل بی مثل و مثال

به خدا، غیر تو هرگز هوسی نیست مرا

با تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولی

چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا

پرده از روی بینداز، به جان تو قسم

غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا

گر نباشی برم، ای پردگی هرجایی

ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا

مده از جنت و از حور و قصورم خبری

جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا[6]

خوب، زبان این سالکان(درعین قابل فهم بودن برای عامه مردم) چرا چنین فاخر ونورانی وروحانی هستند؟ علتش همان مقام سلوک هست که ستادن سالک برآستان جانان، زبانی را بر او تحمیل می کند وهمین مسئله زبان است که شخصیت عارف را بیان می کند و زبان عارفان بهترین راه فهم شخصیت سلوکی عارفان هست.چنان که شیخ محمد شبستری صاحب گلشن راز می گوید:

در این ره اولیا باز از پس و پیش

نشانی داده‌اند از منزل خویش

به حد خویش چون گشتند واقف

سخن گفتند در معروف و عارف

یکی از بحر وحدت گفت انا الحق

یکی از قرب و بعد و سیر زورق

یکی را علم ظاهر بود حاصل

نشانی داد از خشکی ساحل

یکی گوهر برآورد و هدف شد

یکی بگذاشت آن نزد صدف شد[7]

حضرت محمدخاتم پیغمبران(ص) که سید انبیاء وقرت العین مقربان هستند:

یکی خط است از اول تا به آخر

بر او خلق جهان گشته مسافر

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

وز ایشان سید ما گشته سالار

هم او اول هم او آخر در این کار

احد در میم احمد گشت ظاهر

در این دور اول آمد عین آخر

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

بر او ختم آمده پایان این راه

در او منزل شده «ادعوا الی الله»

مقام دلگشایش جمع جمع است

جمال جانفزایش شمع جمع است

شده او پیش و دلها جمله از پی

گرفته دست دلها دامن وی[8]

رسول الله اسم اعظم ودرحققیت محمدیه فرد است ومقام جمع الجمع، واحدیت  و احدیت رادارند، بیانش در عین زمینی بودن خداگونه است وبه قول دکتر سروش « پر از خدا است» هرچه بگوید خدا گفته وبه فرموده مولانای بزرگ

از وجود خود چو نی گشتم تهی

نیست از غیر خدایم آگهی
چونكه من من نیستم، این دم ز هوست

پیش این دم هر كه دم زد كافر اوست
گرچه قرآن از لب پیغمبر است

هر كه گوید حق نگفته، كافر است
دو دهان داریم گویا، همچو نی

یك دهان پنهانست در لب‌های وی
یك دهان نالان شده سوی شما

‌های و هویی برفكنده در سما
لیك داند هر كه او را منظر است

كاین زبان این سری هم زان سر است
دمدم این نای از دم‌های اوست

‌های و هوی روح از هیهای اوست

همین پر از خدا شدن خاتم پیغمبران است که قرآنش تا قاف قیامت کتاب هدایت است ودیگر نیازی نیست خدا ارسال رسل وانزال کتب کند چون محمد قرآن را در عین لاهوتی بودنش زمینی کرده اما بگونه ی که هاهوتی بودن قرآن در بطن قرآن کمون است ودر بهار معرفت شکوفه می دهد ودر سحرگاهان تهذیب ودر طلوع تجرید ودر شامگاه تفرید به گل می نشیند.

چون محمد(ص) پر ازخدا شده،  کلام زمینی محمد(ص) نیز دارای بطون وظهوری هست وراز این مسئله آن است که محمد(ص) کون جامع می باشد وجنبه خلقی وخلقی اش  برمدار عدل  میزان شده لذا زمینی ترین انسان زمینی هم سخن رسول خدا محمد مصطفی(ص) را درک می کند واز آن مشعلی بر فرا راه خویش می افروزد و از همان سخن او،  عارف ترین عارف نیز چراغ راه بر می گیرد و«پله پله تا ملاقات خدا» عروج می کند.

نمونه بسیار روشن از چنان سخنان ذو بطن بودن رسول الله دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان می باشد که هم عامی می فهمد وجان را مشعشع می کند وهم سالک مجذوب جزر ومد جانش تا ساحل  واحدیت احدی دامن می گستراند وکمل ازسلاک هم بازمزمه نمودن این دعا ها به طرفت العینی صد میدان سلوک را طی نموده به مقام «قاب قوسین اوادنی» مقدر خویش می رسند.

به عنوان نمونه فراز های از دعا های روزهای  ماه رمضان( که از زبان خاتم رسولان حضرت محمد(ص) نقل شده)را با دو ترجمه (عامیانه وادبی)  می نگارم و باهم می خوانیم:

دعای روز اول

طلب شیدای برای عاشقی کردن

 بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ                خداوندا ! روزه‌ام را در این ماه روزه روزه داران قرار ده

و قیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ                                       و شب زنده داری‌ام را شب زنده داری شب زنده داران

ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ                                  و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران

و هَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ                       و ببخش گناهم را در آن ای معبود جهانیان

واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.                          و از من درگذر ، ای در گذرنده از گنه‌کاران .

خدايا ![9]

تو خود مَرا در پی خويش کشاندی

و در راه سُتوار و هموارت راندی

و به روزه‌‌ام فرا خواندی

تو خود مرا گفتی که از بام تا شام، خوراک و نوشاک واگذارم

و چشم و گوش و زبان خويش پاس دارم

 امروز آغازين روزی است که از سحرگاهان نقره‌ای

به صف روزه‌داران پيوسته‌ام

دهان از هر خوردی بَربسته‌ام

و در پیِ پيمان تو نشسته‌ام

 پس بار الها !

روزه‌ام را آن‌سان بگردان که بر روزه‌دارانِ راستين می‌پسندی

و مرا آن گونه به ريسمان سُتوارِ خويش بر بَند که

دوستان خاص خود بِدان می‌بندی

 روز آفرينا !

شب همه شب، روزنه‌هايی فراخ می‌گشايی

و بندگانِ از بند رهيده‌ات را

که به کرانه‌های امن دريای رحمت تو رسيده‌اند، می‌ستايی

روزه‌ی روزانه را براتِ پذيرش نيايش‌های شبانه می‌خواهی

و با راز و نيازی هر چند کوتَه، از بار جانکاهِ گناهِ بندگانت می‌کاهی

 

آنان که در تاريکای شامگاهان دست نياز به سوی تو دراز می‌کنند

و نام‌های زيبای تو را با آهنگی دل‌انگيز آواز می‌کنند

پاسخی زوتَر می‌ستانند

و توسن تازانِ خويش خوش‌تر می‌رانند

بار پروردگارا !

بيداری سحرگَهان مرا بپذير

و مرا نيز در شمار بندگان شب‌زنده‌دارت دست بگير

 جان‌بخشا !

روزه را جان‌مايه‌ی بيداری جانِ شيفته‌ی ما نهاده‌ای

و با ناخوردن و ناشاميدن، ما را فَرافرشته گردانده‌ای

ما غفلتيان اما، آن‌سان در خواب سنگين آسان فرو شده‌ايم

که گوييا مرده‌ايم و گمشده‌ايم

جز با سيلی‌های پياپی تو که

خود نوازش‌گرِ رخسار ما است

از رؤيای ديرين خويش به در نمی‌آييم

و جز با بيدارباش‌های پيوسته‌ات که

هوش‌بخشِ اندام‌های رنجور و تبدارِ ما است

خواب نوشين وا نمی‌نهيم

تنها اين تويی که ما را بيدار می‌نُمايی

و سنگينی خواب از ديدگان خسته‌ی ما می‌رُبايی

 کردگارا !

در نخستين روز ماه رمضان

ما را از خوابی که غفلت‌زدگان را فرا گيرد، وا رَهان

 خدايا !

در بی‌آبانِ گنه سرگشته‌ايم،

فرمان تو ناديده

و دستور تو ناشنيده

رخشِ خويش خوانده

و به اين سو و آن سو رانده‌ايم

نه چشم از ناپسند بسته‌ايم

نه از بندِ نيرنگ‌های رنگ‌رنگ رسته‌ايم

اينک به اين خوشيم که اذانِ رمضان در آذانِ ما نشسته

و گل‌های رحمت رُسته

اميد به اين بسته‌ايم که

در نخستين روز سپيدِ اين ماه نورانی، عهد خويش از سر گيريم

و پيمانِ خويش بپاييم تا بميريم

 مهربانا !

که همه‌ی جهان و جهانيان بر سفره‌ی رحمتِ بی‌منت تو نشسته‌اند

و دل به بخشايشِ سربه‌سر جان‌بخشِ تو بسته‌اند

از کَرد‌های ناپسندِ من درگذر

و مرا در حلقه‌ی ياران در آور

 آمرزگارا !

که همه‌ی ناخوش‌کرداران اميد آمرزش از تنها تو دارند

و توبه‌پذيریِ تو را چشم‌انتظارند

نافرمانی‌های فراوانی را که از من فرمان‌گريز ديده‌ای فرو پوشان

و مرا در حسرت مَنشان

 روز دوم ماه رمضان

طلب شُرب مدام

 اللّهُمَّ قَرِّبْنی فیهِ اِلی مَرْضاتِکَ                    خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوی خوشنودیت

وَ جَنِّبْنی فیهِ مَنْ سَخَطِکَ و نَقْماتِکَ                بر کنارم دار در آن از خشم و انتقامت

وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِراءَةِ آیاتِکَ                     و توفیق ده مرا در آن برای خواندن آیات قرآن

بِرحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمین                          به رحمت خودت، ای مهربان‌ترین مهربانان

ای خدا !

من تو را معشوقی دانم که به سودای شورانگيز عشقت دل باخته‌ام

و خود به شيفته‌ای مانَم که سوی کاروان پرشور عاشقانت تاخته‌ام

من از رسم عاشقانِ دل‌سوخته آموخته‌ام که خرسندی‌ات پيشه کنم

و چشم به اين دوخته‌ام که از خَشمت انديشه کنم

اگر آن را بسازی

من عشقی زيباتر بازم

و اگر تو خود بخواهی

من از دامنه‌ی ترس و هراسم می‌کاهم

 ايزدا !

پس در دومين روز از اين ماه، مرا به اين دو خواسته رَه بنما :

از خشنودی‌ات افسرِ بهره‌ای مرا بر سر نِه

و از شعله‌های خشم و انتقام خويش رهايی‌ام ده

خدايا !

رمضان است و بهار قرآن

با روزان و شبانی همه نورباران

به هر برزن و کويی که روانه شويم

از نغمه‌ی دل‌انگيز آيه‌آيه‌ی کتابت ديوانه شويم

رمضان است و همه جا عشق باريده

و زمزمه‌ی آيات تو تا نهان‌خانه‌ی همه‌ی شيفتگان تو کشيده

 بهار آفرينا !

مرا نيز بر سفره‌ی رنگ‌رنگ عشقت مهمان کن

و به کامی که خود در کامم می‌کنی قرآن‌خوان کن

از هر که به لطف و مهربانی شهره است، تو مهربان‌ترينی

پس اميد آن دارم که غبارِ غم از چهره‌ی اندوه‌آلودِ من نيز برچينی

روز چهارم ماه رمضان

بال عاشقی

 

اللهمّ قوّنی فیهِ علی إقامَةِ أمْرِکَ                       خدایا نیرومندم نما در آن روز به‌پاداشتن دستور فرمانت

واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ                                            و بچشان در آن شیرینی یادت را

وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ        و مهیا کن مرا در آن روز برای انجام سپاسگزاریت به کـرم خودت

واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ           و مهیا کن مرا در ن روز برای انجام سپاسگزاریت به کـرم خودت

یـا أبْصَرَ النّاظرین         ای بیناترین بینایان

خدايا !

دين تو مايه‌ی زندگی است

و پيروی از تو آيين بندگی

آن که سر بر آستان پرستش تو نهد

و گوهر جان خويش وقفِ برپايیِ دستور تو کند

رسم بندگی نيک به جا آورده

و آيين عبوديت گزارده

 آن که از سحرگاهان تا گاهِ خفتن، گامی که می‌زند برای تو باشد

و کلامی که می‌گويد در ثنای تو

شايسته‌ی آن است که بنده‌ی تواَش خوانند

و سزاوار آن که در شمار مخلصان نابَت نشانند

و به اين سرمنزل کس نخواهد رسيد،

مگر به نيرويی که از ذات پاک تو ستانَد

و هدايتی که همو او را به راه بندگی کشاند

 نيرو بخشا !

مرا شوری دِه که منشور زندگی‌بخش تو برپا دارم

و فرمان تو به جای آرم

 ای نامت بلند !

آوردن نام پاک تو افق زندگی مرا رنگ می‌دهد

و ياد خوش تو در کامم شيرينی می‌نهد

نام زيبای تو را که زمزمه می‌کنم

روزنه‌هايی از بهشت بر من گشوده می‌شود

و ياد روح‌بخش تو را که در انديشه‌ام می‌رانَم

رايحه‌ای خوش به مشام جانم می‌دود

وه که آن‌گاه، چه رؤيايی شيرين در روح خسته‌ام جان گيرد!

و چه اقيانوسی آرام در روانِ من روانی پذيرد!

چه شود اگر امروز بر من منّت نهی

و کامم را به يادَت حلاوت دهی؟

 خدای من !

من بنده‌ای حقيرم و تو خدايی بزرگ

من انسانی خـُردم و تو آفريننده‌ای سترگ

از بَر و ميوه‌ی آبدار درخت پرشکوفه‌ات پيوسته می‌چينم

و هماره تو را در داد و دهش می‌بينم

نعمت‌هايت بر من سرشار است

و منّت‌هايت بر من بسيار

سپاس اين همه، شدنی نيست، جز به کارسازی تو

و شکر اين همه به جا نيايد، الاّ به بنده‌نوازی تو

رسم بزرگی را به جای آور و بر من منت نِه

و کَرم کن و راهَم نشان دِه

تا سر و پای خويش در آن گذارم

و نعمت‌های بسيارت برشمارم

بی‌گمان، آن‌گاه درمی‌يابم که مرا نه توان شمردن نعمت‌هايت باشد

و نه امکان به جای آوردن سپاس کرامت‌هايت

 مهرآفرينا !

نه يک روز، نه يک ساعت

که يک دم اگر دست پُرمهر و محبت خويش از سَرم برداری

و مرا به حال خودِ خويشتنم واگذاری

آن دم، مرگ من باشد

و هستی‌ام سراسر فرو پاشد

نه يک روز، نه يک ساعت

که يک دم اگر پرده‌ی عيب‌پوش از کرده‌های من برگيری

آن دم، کوس رسوايی‌ام بر سر کوی و برزن نواخته شود

و طشتِ آوازه‌های دروغينم از بام بلند خودخواهی انداخته شود

 حافظا !

مرا در سراپرده‌ی امن خويش راهی ده

و از رسوايی‌ام رهايی ده

اگر آدميان ديده‌ی خويش

برای يافتن و ديدن و نُماياندنِ هزاران عيبِ پيدا و پنهان،

بينا می‌شمارند

و اگر چشم‌هايی را برای بدنامیِ اين و آن می‌گمارند

تو از همه‌ی آن‌ها ديده‌وَرتری

و به سزا دادن بندگانت سزامندتر

روز پنجم ماه رمضان

خروش خاشعانه

 اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ                خدایا در این روز مرا از آمرزش جویان درگاهت قرار ده

وَاجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الْقَانِتِینَ      و قرار ده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت

وَاجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ أَوْلِیائِکَ الْمُقَرَّبِینَ                        و در این روز مرا از دوستان نزدیکت قرار ده،

بِرَأْفَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ                     به حق مهربانی‌ات، ای مهربان‌ترین مهربانان


خدايا!

بار گناه بر دوشم نشسته

سنگينی نافرمانی‌ها کمرم شکسته

کو حبيبی که بِدان پناه گزينم؟

و کجاست آن دستانِ روانْ‌درمانگری که از آن درمان خواهم؟

هر چه می‌جويم، تکيه‌گاهی نمی‌يابم

و بر گِرد هر که می‌گردم، پاسخی نمی‌شنوم

چه کنم با اين کوله‌بار درشتِ گناهم؟

دوا و درمان از که خواهم؟

پنج روز از رمضان رحمتَت گذشته

و از انبوه دردهايم کم نگشته

کيست جز تو که بر من بخشايد؟

و درهای رحمت خويش بر من شرمسار گشايد؟

کيست جز تو که بر منِ آلوده منت نهد؟

و نعمتم بسی دهد؟

 بخشايشگرا !

امروز منّتی ديگر بر من نِه

و مرا از جويانِ بخشش قرار ده

 آمرزگارا !

خواسته‌ام شنيدی

و بر من بخشيدی

حالِ زار مرا نظاره کردی

و به عفوِ من اشاره کردی

طلب‌های من اما بس بسيار

و دعاهايم فراشُمار

می‌دانم که بندگانت نه يکسان‌اند

و نه همگی در شمار شايستگان

در ميان آنان، تو صالحان را فزون‌تر می‌پسندی

و از آنان بيش‌تر خرسندی

شهدِ شيرينِ اين بندگی را به من هم بچشان

و مرا نيز در کنار آنان بنشان

 الا ای دوست !

عرش‌نشيان نزديکان بارگاهِ تواَند

و ما فرش‌نشينان، غريب‌مانده از درگاهِ تو

شود آيا که ما را هم از اين سرا فرابَری؟

و در حلقه‌ی خاصان خود درآوَری؟

شود آيا که درهای آستان خويش بر پاشنه بچرخانی؟

و ما را نيز در کنار دوستانت بنشانی؟

شود آيا که ما نيز نزديک آنان جای گيريم‌

و از خرمن محبّت تو، جان؟

چرا نشود؟

آخر، اين تويی!

درِ خانه‌ی هر کس را که به مِهر شهره است کوبيده‌ام

و از همه بيش‌تر، نام و نشان تو شنيده‌ام

آوازه‌ی مهربانی‌ات بسيط زمين و زمان را فرا گرفته

و صيتِ رحمتَت از بساط گيتی فراتر رفته

روز دهم ماه مبارک رمضان

خاک آستان دوست

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ                 ای خدا مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند

وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ                            و نزد تو فوز و سعادت یابند قرار ده 

وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ                           و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند قرار ده

بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین                                      به حق احسانت ای منت‌های آرزوی طالبان.

 خدايا !

دريايی موج‌خيز مرا فرا گرفته

پيکر رنجورم را اين سو و آن سو می‌برد

ابرهايی سياه بر سَرم سايه افکنده

هراسِ گم شدن، تار و پود سويدای خسته‌ام را از هم می‌درد

تنها يک نقطه‌ی اميد برای منِ درمانده به جا مانده

که با نويدی جان‌فزا مرا به خويش خوانده است

و آن آهنگ دلنوازی است که از آستان تو برمی‌خيزد

و روح و روان مرا برمی‌انگيزد

 جان‌آفرينا !

مرا آن‌سان گردان که به رشته‌ی سُتوار عنايات تو چنگ زنم

و به ذات جاودانه‌ی تو تکيه کنم

 هر که به ريسمان صدگره تو بَرآويخت

گناهانش يک‌يک بريخت

و هر که آهنگ تو کرد

ارمغانی از رهايی با خود آورد

 الها !

کاميابی من در رستگاری نزد تو است

مرا بی‌بهره مگردان

و رهايی من در پرهيز و دوری از غير تو است

مرا آلوده مگردان

خدايا !

دَه روز است که کام از طعام فرو بسته‌ام

و از شهد و شيرينی گسسته‌ام

دَه روز است که به لطف و کرم تو، گناه و ناپسند را فروهشته‌ام

و اگر تو بپذيری، در صف پرستندگانت نشسته‌ام

امروز اميد آن دارم که در اين بزم‌گاهِ خويش مرا نزديک‌تر بنشانی

و لذت قرب آستانت را نيز به من بچشانی

 ای که همه‌ی پويندگان، راه تو را می‌پويند

و همه‌ی دردمندانِ خواهنده، نزديکی به درگاه تو را می‌جويند

بر من نيز نيکی و پاکی تمام کن

و آتش سوزان دوزخ را بر پيکر رنجورم حرام

  روز پانزدهم ماه رمضان 

راز وناز

اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین                         خدایا روزی کن مرا در آن فرمان برداری فروتنان

واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ                         و بگشا سینه‌ام در آن به بازگشت دلدادگان

بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین                                          به امان دادنت ای امان ترسناکان.

یارا!

رمضان به نيمه رسيد

و خواسته‌های پايان‌ناپذير من کرانه نيافت

ماه نيايش و بخشش به نيمه رسيد

و روزه‌دار با اميدهای بسيار به آستان معشوق خويش شتافت

 

آن که به شوق حق کام از طعام بسته

و به عبادت تو نشسته

در اين نيمه‌ی ماه چنان به درگاه تو چشم دارد

که او را در شمار فروتنان نهی

و سعادت بندگی به سان آنان را به او دهی

 امروز و در اين نيمه‌ی راه

نيازی ديگر به پيشگاه بی‌نيازی‌ات آوردم

و زبان به زبونی گشودم

تا سينه‌ام فراخ سازی

و شنيدن و ديدن و پندپذيری از هر انديشه‌ای را در دامم اندازی

 هر که هراسيد

و از کش و کوش زمانه ترسيد

دژ بلند تو را پناه گزيد

و هر که خوف و وحشتی او را فرا رسيد

جان خود به کوشکِ تو کشيد

مرا نيز در نگاه خويش گير

و بر سر سفره‌ات سيرَم کن، سير

روز شانزدهم ماه رمضان

به گل نشستن فطرت

اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ                            خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان

وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ                                  و دورم دار در آن از رفاقت بدان

وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِ القَرارِ                          و جایم ده در آن با مهرت به سوی خانه آرامش

بالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین                                          به خدایی خودت ای معبـود جهانیان

 

نيکان چراغ راه مايند

کليدهای بهروزی را از آنان سراغ بايد گرفتن

بهين‌مردان آيينه‌داران مايند

در زمانه همسوی آنان بايد بودن

از درس بزرگان آموخته‌ام

که گام در گام‌جای آنان نهم

تا کامياب شوم و رستگار

و از سخن رهنمايان خود چنين اندوخته‌ام

که دست خويش به ايشان دهم

تا خوشبخت گردم و کامکار

 خداوندا !

مرا از هم‌گامی با نيک‌مردان بهره‌مند کن

و در هم‌سويی با آنان سزامند

 

دوستی با بَدان مايه‌ی زبونی من است

و موجب سرنگونی من

اگر با آنان گام زنم

اگر با آنان نشينم و برخيزم

اگر از آنان بشنوم

و با آنان از دوستی گويم

در پيشگاه تو آبرويی برايم نخواهد ماند

و اگر بَدان را راه‌بلدِ خود گيرم

و حرف و حديث آنان بپذيرم

کس مرا در شمار دوستانت نخواهد نشاند

 امروز مرا از دوستی آنان بپرهيزان

و از مجالس آنان برخيزان

 سراپرده‌ی تو سرای آسايش است و بهروزی

و آستان تو بوستان آرامش است و فيروزی

امروز مرا در پرده‌ی مهروزی خود درآر

و از جوار دوستی خويش بهره‌مند کن و برخوردار

جهانيان همه، تو را به خدايی می‌پرستند

و جنبدگان همه، ذات تو را به پاکی می‌ستايند

 

خدايی‌ات را سوگند

که نيازهای مرا روا کن

و دل و دماغ اين بنده‌ی ناتوان را باصفا

 روز نوزدهم ماه رمضان

فیض مدام

اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ                            ای خدا در این روز بهره مرا از برکاتش وافر گردان

وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَی خَیْرَاتِهِ                                  و به سوی خیراتش، مسیرم را سهل و آسان ساز 

وَ لاَ تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ                                   و از حسنات مقبول آن، مرا محروم مساز،

یَا هَادِیاً إِلَی الْحَقِّ الْمُبِین                                     ای راهنمای به سوی دین حق آشکار

 امروز هم مانند هر روز

از آسمان داره برکت می‌بارد

و تا ژرفای مردمان رَه می‌بُرد

امروز هم مانند هر روز

خدا بندگانی را برای نعمت‌های کلان‌تر بر‌گزيند

هر که بختش بيش‌تر، برکتش افزون‌تر

و هر که را پذيرش گسترده‌تری، بهره‌اش فراوان‌تر

 نعمت‌گسترا !

بخت امروز مرا فزون‌تر کن

و برکت خويش بر من بيش

 امروز هم مانند هر روز

خيراتی از سرچشمه‌ی نعمت به آدميان می‌رسد

و در وجود انسان‌ها سرای می‌گزيند

 امروز هم مانند هر روز

روزن‌گاه‌های نعمت باز می‌شود

و تابش خويش را نصيب هر گوش و کران می‌کند

 دستان من که به درگاهت دراز است

ندانم آيا راهِ من هم به اين کرانه‌ها باز است؟

 خدايا !

راهم بگشا

و هدايتم فرما

چه کنم من

اگر کشت‌زار وجودم شايسته‌ی پذيرش برکات رمضان نباشد؟

چه کنم من

اگر مزرع جانم پذيرای اين نعمت‌های فراوان نباشد؟

از تو خواهم که جان مرا برای دريافت اين خوبی‌ها آماده سازی

که تو خدای بنده‌نوازی و بی‌هنبازی

ای که حقيقت روشنگر را تو می‌نمايی

و مردمان را به پيروی از آن می‌فرمايی

دست مرا نيز بگير

و در شمار نيکانت بپذير.

این نمونه های ازدعای شریف روز های ماه رمضان را که گزارش کردم، نمونه بسیار روشن ازمقام جمع الجمع رسول خدا است که می تواند خاک را با خدا آشتی بدهد یعنی زبان مبارکش زبان خدا شده  همانطور که خدا وقتی درقالب وحی با انسان زمینی سخن می گویند، هم شتر چران بیابانگرد عربستان وهم چوپان هامون های افغانستان وهم دهقان ساده دل وپاک جان هزارستان می فهند وهم خداوندگاران عقل وخرد چون بوعلی سینا بلخی وملاصدرای شیرازی وگاندی هندی وتولیستوی روسی آلبرت انيشتين وگوته آلمانی وهم شیدایان وساغر بدوشان چون مولا نا بلخی و شیخ اکبر ابن عربی اندلسی می فهمند ومست وشیدا می شوند وچهار تکبیر بر ماسوی الله را بر گوش زمان می خوانند وبر مأذنه هستی اذان می گویند.

مولا علی(ع) که خاتم ولایت محمدیه است، این جامعیت خاتم ولایت کلیه احدیت حضرت محمد (ص) را ندارد لذا گاه زبانش چنان اوج وژرفا دارد که جز خود مولا احدی را توان فهم آن نیست به این نمونه از فراز دعای شریف کمیل نگاه کنید:

 إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی‏لِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ‏فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ‏فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ‏وَ هَبْنِی )یَا إِلَهِی( صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ‏أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ‏فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ )الْآلِمِینَ(وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ‏وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ‏یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ‏یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ‏أَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ

اى خداى من اى پروردگار من و سید و مولاى من از کدامین سختیهاى امورم بسویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم
از دردناکى عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم
پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى
در آن حال گیرم که بر آتش عذاب تو اى خداى من و سید و مولاى من و پروردگار من صبورى کنم چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد
و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید
یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدوارى که به عفو و رحمت بى‏منتهایت دارم
بارى به عزتت اى سید و مولاى من به راستى سوگند مى‏خورم که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذارى من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى کنم
و بسى فریاد مى‏زنم بسویت مانند شیون گریه کنندگان
و بنالم به آستانت مانند عزیز گم کردگان و به صداى بلند تو را مى‏خوانم که اى یاور اهل ایمان
و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فریادرس‏فریاد خواهان
و اى دوست دلهاى راستگویان و اى یکتا خداى عالمیان

این فراز های از دعای کمیل را  احدی ازعارفان وفیلسوفان نمی فهمند تا چه رسد به عامه مردم مخصوصا این  فرازی ازدعا را:« وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ‏وَ هَبْنِی )یَا إِلَهِی( صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ»

 اگر مدعی پیدا شود وادعای فهم این فراز ازدعای کمیل را بکند ، به جلال وجمال حضرت حق سبحانه وجل وعلا، قسم که  او ازدروغ گویان وشیادان برنشسته بر خرمن شیطان است  وشیطان هم از جسارت وجهالت او می خندد وهمچنین فراز های ازدعای شریف شعبانیه را نیز احدی نمی فهمد:

اِلهى هَبْ لى کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ

خدایا بریدن کاملى از خلق بسوى خود به من عنایت کن و دیده هاى دلمان را به نور توجهشان

به سوى خود روشن گردان تا دیده هاى دل پرده هاى نور را پاره کند و به مخزن اصلى

بزرگى و عظمت برسد و ارواح ما آویخته به عزت مقدست گردد

براستی کدام عارفی را می توان پیدا کرد که بتواند این فراز  ازدعا را بفهمد واخراق چشم دل حجاب نور را آنگونه که علی وآل علی می فهمیدند واز سویدای روح متصل به حضرت قدس زمزمه می کردند، بتواند درک واحساس کند. چنان عارفی در عالم امکان دیده نشده وتا قاف قیامت هم دیده نخواهد شد.

 



[1] - شعر از دکتر قاسم رسا

[2] - تحف العقول : ص 234، س 14، من لا يحضره الفقيه : ج 1، ص 511، ح 1479.

[3] - امام خمینی- http://www.imam-khomeini.ir/gah_nurooz/page3.html

[4] - مثنوی معنوی- مولانا بلخی

[5] - حافظ-غزلیات-غزل شماره ۳۵۳

[6] - امام خمینی-دیوان اشعار-غزلیات-جان جهان

[7] - شیخ محمود شبستری-گلشن راز-بخش ۱ - دیباچه

[8] - همان

[9] - ترجمه ادبی دعا ها از « کتاب سی ساغر سحری، اثر محمد رضا مروارید» به نقل از« شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)» می باشد.

 


August 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي